English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3421 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
warm up U قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
It is your concern and yours alone. It is entirely up to you. U خودت می دانی وخودت ( خوددانی وخود )
castor bean U دانه سمی کرچک وخود این گیاه
scissoring U 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
pacts U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pact U قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
introduce U معرفی کردن
presents U معرفی کردن
presenting U معرفی کردن
bring forward U معرفی کردن
introducing U معرفی کردن
speak well for U معرفی کردن
introduces U معرفی کردن
introduced U معرفی کردن
presented U معرفی کردن
present U معرفی کردن
insets U معرفی کردن
inset U معرفی کردن
representation U معرفی کردن
nominate U معرفی کردن
representations U معرفی کردن
nominates U معرفی کردن
nominating U معرفی کردن
recommend U معرفی کردن
recommends U معرفی کردن
recommending U معرفی کردن
to register [with a body] U اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
preconize U بعموم معرفی کردن
report U معرفی کردن خود
reports U معرفی کردن خود
reported U معرفی کردن خود
to r.someone as a U کسی را به سمتی معرفی کردن
instantiate U معرفی کردن بوسیله کنسرت
meets U معرفی شدن به ملاقات کردن
meet U معرفی شدن به ملاقات کردن
to conjure up U با سحر حاضر کردن
roll-call U حاضر و غایب کردن
roll-calls U حاضر و غایب کردن
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
fitting out U حاضر کردن ناو
get ready U حاضر کردن یا شدن
march order U حاضر براه کردن
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
call the roll U حاضر و غایب کردن
to proclam someone a traitor U کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
to give publicity to U بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
get ready U اماده شدن حاضر کردن
personation U خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
to report to the police U خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
to i. any one into abenefice U کسیرابرای دریافت درامد کلیسا معرفی کردن
bear arms U سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
readied U مهیا کردن حاضر کردن
readies U مهیا کردن حاضر کردن
readying U مهیا کردن حاضر کردن
ready U مهیا کردن حاضر کردن
boolean algebra U قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
walkthrough U جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
houses U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
declare U معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring U معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declares U معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
representations U معرفی
presentation U معرفی
representation U معرفی
reclame U معرفی
presentations U معرفی
designation U معرفی
designations U معرفی
reference U معرفی
presentee U معرفی شده
introductions U معارفه معرفی
letter of introduction U معرفی نامه
representer U معرفی کننده
nuncupatory U معرفی کننده
designative U معرفی کننده
letter of reference U معرفی نامه
introduction U معارفه معرفی
letter U معرفی نامه
letters U معرفی نامه
presentable U شایان معرفی
nominator U معرفی کننده
on hand <idiom> U حاضر
agreeable U حاضر
stock U :حاضر
stocked U :حاضر
present U حاضر
in the saddle U حاضر
presenting U حاضر
ubiquitous U حاضر
existing U حاضر
presents U حاضر
presented U حاضر
letterman U دارنده معرفی نامه
initial campaign U معرفی کالا به بازار
presentably U بطور قابل معرفی
net authentication U معرفی ایستگاههای شبکه
introductions U معرفی رسمی اشناسازی
algebra U قوانینی که برای معرفی
introduction U معرفی رسمی اشناسازی
stand by U حاضر بودن
rigged U وضع حاضر
rigs U وضع حاضر
willing U حاضر خواهان
here U بدینسو حاضر
make ready U حاضر شدن
at the present moment U درحال حاضر
ready wit U حاضر جوابی
action front U حاضر به تیر
rig U وضع حاضر
existing U در حال حاضر
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
johnny on the sopt U حاضر و اماده
active حاضر بخدمت
attends U حاضر بودن
get ready U حاضر شدن
roll call U حاضر و غایب
attending U حاضر بودن
readiness to report U حاضر جوابی
attend U حاضر بودن
omnipresent U حاضر در همه جا
delicatessens U اغذیه حاضر
omnipresent U همه جا حاضر
delicatessen U اغذیه حاضر
readies U قبضه حاضر
readying U قبضه حاضر
readying U حاضر به کار
ready U قبضه حاضر
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
to e. an appearance U حاضر شدن
ready U حاضر به کار
at present U در حال حاضر
at the moment U در حال حاضر
toss off <idiom> U حاضر جواب
readies U حاضر به کار
repartee U حاضر جوابی
operationally ready U حاضر به عملیات
current U در حال حاضر
readied U قبضه حاضر
currents U در حال حاضر
operational U حاضر به کار
readied U حاضر به کار
operationally ready U حاضر به کار
computer generations U روش معرفی پیشرفتها در محاسبه
roll out U معرفی یک کالای تجارتی به بازار
reagency U امادگی برای واکنش یا معرفی
good wine needs no bush U چیزخوب نیازمند به معرفی نیست
social credit U تصادی معرفی شده است
id U کارتی که ضخص را معرفی میکند
quantification U معرفی عناصر یک جسم تعریف
show up U سر موقع حاضر شدن
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
obliging U حاضر خدمات مهربان
i agreed to go U حاضر شدم بروم
actions U فرمان حاضر به تیر
he refused to go U حاضر نشد برود
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
to be present U باشنده [حاضر] بودن
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
ready position U حالت حاضر به تیر
operational route U جاده حاضر به کار
action U فرمان حاضر به تیر
attender U شخص حاضر در جایی
unready U غیراماده حاضر نشده
fair game U طعمهی حاضر و آماده
who are your reference? U چه اشخاصی را دارید که شمارا معرفی کنند
Can you recommend a hotel? U آیا میتوانید یک هتل به من معرفی کنید؟
I have been referred. (introduced,recommended)to you by MR. . . . U از جانب آقای ... به شما معرفی شده ام
Can you recommend a guest house? U آیا میتوانید یک پانسیون به من معرفی کنید؟
tags U نوار پشت پوتین کارت معرفی
predefined U آنچه قبلا معرفی شده است
tag U نوار پشت پوتین کارت معرفی
technologically U تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
subscripted variable U عنصری در آرایه که با یک همراه معرفی میشود
technological U تغییرروشهای صنعتی با معرفی فناوری جدید
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
ubiquitous U همه جا حاضر موجود درهمه جا
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
show up U حاضر شدن حضور یافتن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1معرفی مشاغل
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com